روایت کوهنوردی که بعد از 24 ساعت در برف و کولاک زنده ماند

به گزارش مسافرت رو، محمد رحیمی کوهنوردی است که به همراه همنوردش 24 ساعت در برف و کولاک واریش مفقود شده بودند ولی توانستند زنده بمانند.

روایت کوهنوردی که بعد از 24 ساعت در برف و کولاک زنده ماند

به گزارش خبرنگاران، محمد رحیمی یکی از کوهنوردانی است که جمعه گذشته در ارتفاعات واریش به دلیل طوفان و کولاک شدید به همراه دوستش علی رشوند مفقود شده بودند. آن ها از ساعت 11 ظهر جمعه 16 آذر در طوفان گرفتار شدند و راه خود را گم کردند. این دو کوهنورد با سختی فراوان و در کنار یک پرتگاه شب را در دمای منفی به صبح رساندند و از ترس از دست دادن جانشان با سیلی و مشت خود را بیدار نگه داشتند.

محمد رحیمی که سابقه صعود به قلل دماوند، توچال، دارآباد، شیرکوه یزد، پهن حصار، چشمه شاهی را داشته روایتی از نخستین زمان حرکتشان به سمت ارتفاعات واریش تا زمان نجات را روایت می نماید که در ادامه می خوانید.

کولاک شد گفتند بالای کوه نروید

ساعت 6:30 صبح روز جمعه 16 آذرماه از جلوی کانکس پاسگاه واریش به سمت قله حرکت کردیم. از ساعت 7:30 در حالی که برف می بارید به طرف بالا رفتیم. همان مسیری را می رفتیم که معمولا یک گذر در یک دره باریک هم بیشتر نیست که به سمت چشمه شاهی می رود. حدود ساعت 9:30 طوفان شدیدی گرفت و کوهنوردانی که از بالا می آمدند به ما می گفتند بالا نروید. ما هم به دوستانی که در کنار ما بودند و تجهیزات کافی نداشتند و کوهنوردان مبتدی تری بودند اطلاع دادیم که بالا نروند.

تیم 5 نفره بودیم/ من و رشوند برگشتیم

گروه پنج نفری ما که در راس آن آقای حسینی جوانی نام آوری بود جلوتر رفته بود. حدود 100 متری با آن ها فاصله داشتیم هر چقدر فریاد زدیم که برگردند انگار صدای ما را نشنیدند. من و آقای رشوند تصمیم گرفتیم که برگردیم. ما که برگشتیم، اما گویا آن ها رفتند و به قله هم رسیدند. شاید نیم ساعتی طول کشیده بود تا به قله برسند. البته آن ها هم در مسیر گم شده بودند اما از قرار مسیریاب داشتند و توانستند با آن مسیر را پیدا نمایند. آن ها ساعت 14 تا 15 ظهر جمعه به پایین کوه رسیده بودند.

راه را گم کردیم/ به جای واریش به سمت روستای کشار رفتیم

ما هر چقدر تا ساعت 16:30 تا 17 گشتیم مسیر را پیدا نکردیم. چون طوفان شدید بود و مه همه جا را گرفته بود، خط الراس دیده نمی شد. حتی 10 کیلومتر هم از مسیر دور شده بودیم و به جای اینکه به سمت روستای واریش حرکت کنیم به سمت روستای کشار رفته بودیم. در این شرایط کوهنورد دیگری (آقای حمیدیه) هم که به ما گفته بود بالا نروید و برگردید را دوباره دیدیم او هم گم شده بود، با وجودی که چندین بار هم به این کوه رفته بود. سه نفری تا ساعت ها هرچه در فرازو نشیب رفتیم به جایی نرسیدیم و راهی پیدا نشد. طوفان شدید بود و برخی مواقع ما را هم پرت می کرد. حمیدیه از ما جدا شد و هرچه اصرار کردیم که چون تجهیزاتش کامل نیست از ما جدا نگردد اما رفت. بعد از این ماجراها تلفنی به من گفت اگر می ماند تلف می شد اما خدارا شکر راهی هم یافته بود و نجات پیدا نموده بود. هرچند که ما در آن شرایط مدت ها نگران او و دوستانمان بودیم.

در کنار یک تخته سنگ و پرتگاه تا صبح ماندیم

ما یک تخته سنگ حدود 50 در 50 پیدا کردیم. فکر کردیم که می توان در کنار آن ماند. 20 سانتی متر هم تا پرتگاه فاصله داشت، پرتگاهی که حدودا 500 متری بود. در خطر بودیم اما چاره ای نداشتیم. از ساعت 18 با رشوند تصمیم گرفتیم تا صبح بمانیم. چون تاریک شده بود و طوفان شدید هم در گرفته بود. تا ساعت 8 صبح روز بعد هم طوفان ادامه داشت. هر چه هم داشتیم پوشیدیم.

می خوابیدیم از یخ زدگی جان خود را از دست می دادیم

نباید می خوابیدیم چون اگر می خوابیدیم یخ می زدیم و دیگر بیدار نمی شدیم. تا صبح هی مشت زدیم و سعی کردیم که بیدار بمانیم. صبح که آفتاب شد وسایل را جمع کردیم. کمی در آفتاب ماندیم و سعی کردیم بدنمان که یخ زده بود را ماساژ دهیم. آقای رشوند یک باریکه راه پیدا کرد، با اینکه سخت بود اما سر خوردیم. تمام دستان و بدنمان زخمی شد. حدود ساعت 10 صبح از پرتگاه ها عبور کردیم و به دامنه رسیدیم.

ساعت 10 گروه امداد و نجات را دیدیم

ساعت 10 - 11 بود که آقایان امداد نجات و هلی کوپتر آمدند. البته ما در آن ساعت دیگر تقریبا نجات یافته بودیم و خودمان در آن شرایط می توانستیم به پایین برسیم. به هر حال آن ها هم زحمت کشیده بودند. آمده بودند. در اثر پیگیری پاسگاه و خانواده ها وظیفه خود را انجام دادند. آن ها که نمی دانستند ما توانسته ایم خود را نجات دهیم، با این حال برای نجات ما آمده بودند و حتی در ارتفاعات بالا نیرو پیاده نموده بودند و چند نفر دیگر به جز ما که در برف مانده بودند را نجات دادند.

اگر یخ زدگی درجه بالاتری داشت پاهایمان را قطع می کردند

ما دچار یخ زدگی شدیم. دکتر مساعدیان مسئول پزشکی کوهستان ما را معاینه کرد و فعلا هم تحت درمان هستیم. آنجا باد شدیدی می آمد و هر چه با خود داشتیم یخ زده بود. آب، نان و میوه هایمان یخ زده بودند و ما نتوانستیم در این مدت چیزی بخوریم. ما فقط وقتی حرکت کردیم کمی یخ ماهیچه هایمان باز شد. پاهایمان دچار یخ زدگی شده بود، البته یخ زدگی درجه یک و دو بود اگر 3 و 4 می شد باید پاهایمان قطع می شد.

واریش احتیاج به دکل مخابراتی یا کانکس کوهنوردی دارد

اصل این است که دیگران دچار این مسائل نشوند. چشمه شاهی کوه وحشی است. بادهای خیلی شدیدی دارد. دفعه قبل هم که رفتیم باد شدید بود اما طوری نبود که برگردیم. آن جا یک دکل می خواهد دکلی که گوشی ها آنتن بدهد. چون گوشی ها آنتن ندارد. آقای رشوند هرچقدر تماس گرفت نتوانست ارتباط برقرار کند. چندین پیغام کوتاه به خانواده داد که چندتا از آن ارسال نشد و تنها یک پیغام به خانواده رسیده که خانواده او برای یاری آمدند. خانواده من هم که دیده بودند بازنگشتم با دوستانم تماس گرفته بودند و به پاسگاه آمده بودند. آن ها به 125 و 112 و پاسگاه فشار آورده بودند که آن ها هم پای کار آمدند. برخی مقامات فشار آورده بودند که هلی کوپتر هم پرواز نموده بود. به هر حال از همه تشکر می کنیم. اما آن جا یک کانکس کوهنوردی یا دکل مخابراتی می خواهد. چندین نفر تا حالا آنجا تلف شده اند. ما هم کم مانده بود که به آن ها بپیوندیم. این دکل هم برای روستاییان خوب است و هم برای کوهنوردان. آن روز حدود 100 کوهنورد در آن محل حضور داشتند که برخی از جمله ما دچار حادثه شدند. در آن شرایط با فدراسیون هم هرچه تماس می گرفتند گویا جواب نگرفته اند. مسئولیت بیشتر در این مواقع با فدراسیون است.

دستگاهی برای ارائه خدمات نیست که هزینه بگیرند

آنجا چون امکاناتی نیست و دستگاهی نیست که خدمات بدهد، هزینه هم دریافت نمی گردد. آنجا بایدکانکس بزنند، دکل مخابراتی بزنند، چه عیبی دارد؟ البته برخی اوقات تابستان که رفتیم دهداری یک ورودی حدود 15 تا 16 هزار تومنی از هر ماشین که پارک می نماید می گرفت. البته گاهی اوقات. اگر سرویس بدهند کوهنوردان هم هزینه می دهند و سرویسش را هم می گیرند.

شلوار بادی نداشتیم/ باید وسایل کوهنوردی کامل همراه داشته باشی

لوازم کوه داشتیم، دستکش هایمان دو جداره بود، کفش هایمان مناسب بود. اما یکی از علت هایی که من خیلی سرما خوردم این بود که شلوار بادی نداشتم. شلوارم عادی بود و یخ زدم. صبح حالت نیمه فلج شده بودیم. وسایل باید کامل باشد جعبه نجات اولیه هم باید باشد. ما جعبه نجات نداشتیم. البته هر چیزی هم که همراهمان بود مثل میوه، نان، آب و ... هم یخ زده بود.

امداد و نجات به موقع می آمد بهتر بود

قاعدتا اگر گروه امداد و نجات همان روز می آمد که بهتر بود. در اثر فشاری که آورده بودند آمدند. برخی به پاسگاه و 125 گفته بودند که نشستید و هیچ حرکتی نمی کنید. اگر فوت شوند ازشما شکایت می کنیم بعد آتش نشان ها و هلال احمر نیز با همین فشارکه اگر نیایید شکایت می کنیم آمده بودند. اگر به موقع می آمدند بهتر بود اما خب ساعت 10 - 11 آمدند، به ما چراغ دادند ما آن ها را دیدیم و به آن ها چراغ دادیم و فهمیدند که زنده ایم. همین که پای کار آمدند خوب بود اما با تاخیر. بعید می دانم که اگر هم می آمدند ما را از راه های عادی پیدا می کردند. هلی برد هم نمی شد کرد. اما به هرحال روز بعد آمدند و ما از آن ها تشکر می کنیم.

منبع: خبرگزاری ایسنا
انتشار: 16 اردیبهشت 1398 بروزرسانی: 6 مهر 1399 گردآورنده: mosaferatro.ir شناسه مطلب: 169

به "روایت کوهنوردی که بعد از 24 ساعت در برف و کولاک زنده ماند" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "روایت کوهنوردی که بعد از 24 ساعت در برف و کولاک زنده ماند"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید